جلسه اول: ارتباط موثر
به همت فرزانه سعادتی (فارغ التحصیل ارشد مهندسی نانوفناوری)
بحران مفاهیم: یکی از علل اینکه ارتباطات ما ضعیف است این است که بحران مفاهیم داریم، یعنی چون علم درحال پیشرفت است اطلاعات به صورت انبوه تولید شده و به سرعت در دنیا توسط رسانه ها منتشر می شود و اصلا فرصتی نمی شود که در مورد مفاهیم آن صحبت نماییم و لذا واژهها را به سرعت می گوییم.
جلسه را با دو مفهوم آغاز می کنیم.
- کلی نگری
- جزئی نگری
یکی از گره های کار در ارتباط اینجا می باشد. کلی نگری یعنی نگاه دور و جزئی نگری یعنی نگاه نزدیک. به عنوان مثال هر فرد می تواند هم جزء باشد هم کل. و این وابسته به این است که از چه زاویه ای به آن بنگریم. از نگاه جزئی هر فردا تشکیل شده از اندام های مختلف و هر اندام تشکیل شده از سلول ها و … . از نگاه دیگر هر فرد جزئی از منطقه است که در ان قرار دارد. هر منطقه جزئی از یک شهر و هر شهر جزئی از یک قاره و هر قاره جزئی از زمین و زمین جزئی از منظومه شمسی است. حال دیگر این فرد دیده نمی شود. اگر کلی بنگریم این فرد دیده نمی شود اما در نگاه جزئی این فردا است که دیده می شود و اهمیت دارد. به عبارتی دیگر کلی نگری یعنی نگاه از بالا و جزئی نگری یعنی نگاه ریز. به عنوان مثال نقشه شهرها کلی نگری می باشد.
پایه و اساس معرفت و شناخت تسلط به این دو مفهوم است. یعنی دقیقا بدانیم کجا کلی نگر و کجا جزئی نگر باشیم. در چند سال اخیر به این نکته رسیدیم که متون سنتی ما کلی نگر و متون علمی ما جزئی نگر هستند. علوم اخیر جزئی نگر هستند اما طب سنتی به عنوان مثال به جز دندانپزشکی و جراحی در همه موارد کاربرد دارد. جزئ نگاه کردن و علمی نگریستن لازم است زیرا انسان توانست با این شرایط پیشرفت کند.
یکی از تعارضاتی که به آن برخورد کرده ایم این است که از نگاه ما جامعه تشکیل شده از خانواده اما از نگاه غرب جامعه تشکیل شده از افراد. در واقع از نگاه کلی جامعه تشکیل شده از خانواده و خانواده تشکیل شده از افراد.
اگر این رابطه برهم بخورد. اگر صرفا به مسائل کلی بپردازیم و به دانایی و دانش نپردازیم دچار خرافات می شویم. مانند خرافات های دینی و فرهنگی و.. . اگر به جزئی نگری پرداخته و از کلی نگری غافل شویم دچار خرافات علمی می شویم. میوه هم می تواند جزء باشد هم کل. زندگی یک کلیت است و معیشت جزئی از کل است. در حالی که ما جزئی نگر هستیم. یکی از مواردی که تاکنون بسیار به آن توجه می کنیم این است. و بیشتر مشکلات زندگی از این ناشی میگردد. ارتباط به سه شکل وجود دارد:
ارتباط میان فردی
ارتباط درون فردی
ارتباط اجتماعی
ابتدا ارتباط درون فردی را بررسی می کنیم. برای هر پدیده باید به سه سوال پاسخ دهیم. چیستی؟ چرایی؟ و چگونگی؟ حال در مورد انسان به این سوالات می پردازیم.
انسان چیست؟ انسان ترکیبی از جسم و روح است. جسم مادی است. روح معنویت ماست. جسم شکل است روح معناست. در جزئی نگری این مادیت را می بینیم اما در کلی نگری هردو را می بینیم. مادیت ما از ذرات مادی تشکیل شده است. روح یا معنویت در حقیقت این آگاهی اتصال است. روح نخ تسبیح است که میلیارد ها سلول را در کنار هم نگه داشته است. جسم نیازمند بقا است. جسم برای بقاء نیازهای مادی دارد. روح تعالی دارد و از بین نمی رود. روح برای تعالی نیاز معنوی دارد. (ارتباط مبادله نیاز و توانایی است) نیرویی که نیازهای مادی را تامین می کند غریضه و نیرویی که نیازهای معنوی را تامین می کند فطرت است. غریضه محدود و فطرت نامحدود است. گرسنگی یک غریضه است. زیبایی شناسی یک فطرت است. تغییر در فطرت است. انسان لحظه ای نمی تواند ثابت باشد. زمانی که نمی توانیم تغییر معنوی کنیم به غریضه فشار می آوریم. به عنوان مثال آرایش می کنیم و یا لباسمان را تغییر می دهیم. غریضه چون محدود است مقطعی می باشد در حالی که فطرت پیوسته است. چون مقطعی و محدود است اشباع است. در حالی که روح اشباع نمی شود ارضا می شود. وقتی به غریضه پاسخ می دهیم لذت می بریم در حالی که وقتی به فطرت پاسخ می دهیم حظ می بریم. غریضه بین انسان و حیوان مشترک است در حالی که فطرت مخصوص انسان است. در حیوان فطرت درون غریضه جای گرفته است. اگر حیوان جاندار دیگری را شکار کند به محض اینکه سیر شد دیگر شکار نمی کند زیرا فطرت اش درون غریضه اش می باشد. غریضه اش اشباع شد لذا میلی به کشتن ندارد. درحالی که انسان اصلا گرسنه نیست اما حیوانات را می کشد و اسم آن را ورزش مفرح شکار می گذارد و حتی انسان را نیز می کشد. در حالی که حیوانات هم نوع خود را نمی کشند فقط حیوانی که غریضه برایش مشخص نموده را شکار می کند. اگر فطرت انسان رشد نکند به راحتی هم نوع خود را از بین می برد. وقتی به نیاز جسم پاسخ می دهیم جسم به آسایش رسیده و روح به آرامش می رسد. نیاز های جسم در حوزه اهمیت است یعنی مهم می باشد در حالی که نیاز روح ارزش است. اهیمت ارزش نیست. اهمیت ابزار و مهارت است در حالی که ارزش جهت است. و بالاخره روح بود انسان و جسم نمود انسان است.
ادامه دارد